سبد خرید

منابع حرز امام جواد علیه السلام

منابع حرز امام جواد علیه السلام

منابع حرز امام جواد علیه السلام
منابع حرز امام جواد علیه السلام در کتب مختلف.از معتبر ترین و مستند ترین احراز میتوان به حرز امام جواد علیه السلام اشاره کرد که  در کتب شیعه و  اهل سنت به آن اشاره شده و م ...
عرفان سهرابی

از معتبر ترین و مستند ترین احراز میتوان به حرز امام جواد علیه السلام اشاره کرد که  در کتب شیعه و  اهل سنت به آن اشاره شده و متن حرز در آنان آمده که به عنوان مثال میتوان به کتب:

 

 

۱_ کشف الغمه فی معرفه الائمه.ج۲.ص۳۶۶

۲_الامان من اخطارالاسفار و الازمان.ص۷۴

۳_الخرائج و الجرائح.ج۱.ص۳۷۳

۴_ر.ک:بحار الانوارج۵ج۷۲

۵_مدینة مهاجر الاثنی عشر(ج۷،ص۳۵۹)

۶_عوالم العلوم والمعارف والاحوال من الایات والاخبار والاحوال(مستدرک سیدة النسإ الی الام الجواد،ج۲۳ص۲۳۹)

۷_عیون المجزات،(ص۱۲۴) 

۸_الدر النظیم فی منتقل الامة اللهمامیم(ص۹,۷)

۹_احوال محمدواله الاطهارعلیه السلام (ج۴ص۵۷۱)

۱۰_ریاض الابرار فی منتقل الامة الاطهار (ج۲ص۴۴۵

۱۱_الصراط المستقیم الی مستح التقدیم (ج۲ص۱۹۹)

۱۲_مهج الدعوات سید ابن طاووس ره

 

و اما روایت این حرز از زبان حکیمه ازین قرار میباشد :

چون امام محمد تقی علیه السلام  شهید شدند، به دیدن زوجه آن حضرت، ام عیسی دختر مامون رفتم و او را تسلیت گفتم او را در نهایت اندوه یافتم و جزع بسیار می نمود به گونه ای که نزدیک بود که خود را از گریه و فریاد و زاری هلاک نماید، آن چنان که ترسیدم که مبادا زهره ترک شود. پس همان گونه که با یکدیگر اوصاف آن حضرت مانند ،کرم حسن خلق، شرافت، خلوص نیت عزت و کرامت بسیار ایشان را یادآوری میکردیم، ام عیسی گفت: می خواهیدشما را از اوصاف و احوال ان حضرت به چیزی بسیار عجیب و امری بسیار عظیم خبر دهم که قابل از وصف و مقدار نباشد؟ حکیمه گوید که من گفتم آن چه چیز است ام عیسی گفت :که من زنی صاحب غیرت بر آن حضرت بودم و پیوسته نگاهبان و سخن چین آن حضرت بودم و بسیار بود که از آن حضرت مطلبی میشنیدم پس شکوه مینمودم و آن را نزد پدرم خبر میبردم پس او میگفت ای دختر ،من تحمّل نمای و شکوه از آن حضرت مکن .

پس بدرستی در که آن حضرت پاره تن رسول خداصلی الله وعیله اله است تا اینکه روزی نشسته بودم که دختری بر من داخل شد و سلام نمود گفتم کیستی؟ جواب گفت: من دختری از اولاد عمار یاسر و زوجه ابی جعفر امام محمد تقی علیه السلام بن على الرضا که شوهر تو است چون این سخن را شنیدم احوالم متغیر شد و حسادت سراپایم را فرا گرفت آن گونه که قادر نبودم آن را تحمل آن نمایم و اراده داشتم که از خانه و این شهر بیرون روم و شیطان وسوسه ام می نمود که این دختر را آزار .نمایم پس خشم خود را فرو بردم و در ظاهر به او نیکویی نمودم و او را صله دادم و لباس دادم که بپوشد، چون آن زن از نزد من بیرون رفت من برخاستم بر پدرم مأمون داخل شدم در حالی که او مست بود و این خبر را به او دادم پس به غلام خود گفت: ای غلام شمشیر مرا بیاور، چون غلام شمشیر آورد آن را برداشت و سوار شد و گفت قسم بخدای که او را میکشم چون این حالت را ،دیدم گفتم «إِنَّا  ِللَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ» درباره خود و شوهرم شروع به زدن بر صورتم .کردم پدرم بر آن حضرت داخل شد و چندین شمشیر بر آن حضرت زد تا آن که آن حضرت را پاره پاره نمود و بیرون رفت. من هم پشت سر او از خانه فرار کردم آن شب را تا صبح نخوابیدم چون روز شد و آفتاب بلند ،گردید نزد پدرم رفتم و گفتم ایا میدانی که دیشب م :گفت :که چه کردم؟ :گفتم پسر امام رضاعلیه السلام الا را کشتیچه کرده ای؟ پدرم پس گفت :چشم هایش برقی زد و بیهوش شد. پس از ساعتی چون بهوش بر تو ای دختر چیست این که میگوئی؟ گفتم بلی قسم بخدا ای پدر که بر آن حضرت داخل شدی و او را شمشیر زدی تا آن که او را بقتل رسانیدی. پس از این حکایت اضطراب بسیار نمود و گفت: یاسر خادم را بطلبید.  چون یا سرآمد و نگاه مأمون بر او افتاد، گفت: وای بر تو این دخترچه میگوید؟ یاسر گفت :که راست میگوید یا امیر المؤمنين علیه اسلام. پس مأمون دست خود را بر سینه و صورت خود زد و گفت «إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ» هلاک گردیدیم، قسم بخدا هلاک شدیم و تا ابد در میان خلایق رسوا گردیدیم. وای بر تو باد ای یاسر برو و ببین که چه خبر است و داستان آن حضرت چه گونه است؟ و بزودی برای من خبر بیاور بدرستی که نزدیک است که در همین ساعت نفسم بیرون رود پس یاسر بیرون رفت و در حالی که من بر صورت خود میزدم پس یاسر در اندک زمانی برگشت و گفت: بشارت باد شما را اى امير المؤمنين علیه السلام. مأمون :گفت برای تو نیز بشارت باد چه خبر داری؟ یاسر گفت: داخل شدم بر آن حضرت و دیدم که آن حضرت نشسته و پیراهنی برتن اوست و لحافی بر دوش گرفته و مسواک مینماید. پس بر آن حضرت سلام کردم و گفتم یا ابن رسول الله دوست دارم که این پیراهن خود را به من ببخشی تا آنکه در آن نماز کنم و به آن تبرک جویم و حال آن که از این ،درخواست اراده نداشتم مگر آن که بدن آن حضرت را ملاحظه نمایم که آیا زخم شمشیر دارد یا نه پس قسم بخدا که دیدم بدن آن حضرت مثل عاجی که به او زردی رسیده باشد و زخم شمشیر اصلا در آن نبود. پس مأمون مدتی مدید گریست و گفت: بعد از این خبر بر من چیزی از دلگیری باقی نماند. به درستی که این عبرت است از برای مردمان اوّلین و آخرین و گفت: ای یاسر اما سوار شدن و شمشیر برداشتن و رفتن به سوی آن حضرت بدرستی که در خاطرم است و همچنین بیرون آمدن از نزد آن حضرت نیز بخاطر دارم ولی چیز دیگری به یادم نمیآورم و نمیدانم برگشتن خود را به مجلسم و نه آن که وقتی نزد آن حضرت رفتم چه کردم لعنت خدا بر این دختر باد لعنتی بسیار و دائم ای یا سر به نزد آن دختر برو و بگو که پدرت میگوید: قسم بخدا که اگر بعداز این

نزد من بیایی و شکوه نمایی، یا آن که بدون اذن آن حضرت از خانه بیرون روی، هر آینه انتقام آن حضرت را از تو خواهم گرفت و بعد از آن برو به نزد پسر امام رضا علیه السلام و سلام مرا به آن حضرت رسان و برای آن حضرت بیست هزار دینار ببر و پیشکش نمای آن اسب را که دیشب بر آن سوار بودم. پس همه بنی هاشم را امرنمای که بدیدن آن حضرت روند و بر او سلام نمایند. یاسر گوید که من هاشمیان را امر نمودم و خود نیز به اتفاق آنها بر آن حضرت داخل شدیم و سلام کردیم و سلام مأمون را رساندم و آن مال را خدمت آن حضرت گذاردم و آن اسب را به آنها عرضه کردم پس ساعتی نگاه کرده و تبسم نموده، فرمودند که ای یا سرمیان من و پدرم و میان مأمون چنین قرار و عهد شده بود تا آنکه با شمشیر برهنه بر سر من فرود آید و هجوم نماید

آیا نمیداند که مرا یاری کننده و کسی هست که میان من و او مانع گردد؟ یا سرگوید که گفتم ای آقای من یا ابن رسول الله از عتاب و اعتراض کردن بگذرید، بخدا قسم و به حق جدتان رسول خدا صلى الله عليه وسلم که مأمون در آن هنگام در کار خود عاقل نبود و نمی دانسته در کجای زمین خدا قرار دارد به تحقیق که برای خدا نذری صحیح نموده و قسم یاد کرده که دیگر بعد از این، هرگز مست نگردد و این مرتبه از فریب شیطان بوده پس هرگاه بر او وارد شدید، چیزی را یادآوری نفرمائید و او را بخاطر آن چه از او صادر شده عیب و سرزنش ننمایید. آن حضرت فرمودند: بخدا قسم که رای من همچنین است و چنین .دارم پس آنگاه جامه خود را طلب نمودند و آن را پوشیدند و از جای برخاستند و همه مردم با آن حضرت ایستادند و براه افتادند تا آنکه بر مأمون داخل شدند چون مامون آن حضرت را دید برخاست و ایشان را به سینه خود چسبانید و خوش آمد گفت و احدی را اجازه نداد که بر او داخل شود و دائما با آن حضرت سخن میگفت و فرمان میگرفت. پس چون صحبت ایشان به پایان رسید حضرت ابو جعفر محمّد بن الرضا  گفت: یا امیر المؤمنين . مأمون گفت: لبیک و سعدیک آن حضرت فرمودند: برای تو نزد من ن نصیحتی است پس متوجه باش و آن را قبول نمای مأمون گفت: قبول نمودم و حمد و شکر را بجای می.آورم آن نصیحت چیست؟ حضرت فرمودند: بدرستی که من بر تو از شر این خلق ایمن نیستم، نزد من دعایی است که باید با آن، نفس خود را محافظت کنی و به سبب آن از شرها و بلاها و ناخوشیها و آفتها و آزارها جلوگیری کنی چنان که دیشب خدای تعالی از شر تو مرا نگاه داشت و اگر با این دعا با سپاه روم و ترک روبرو شوی و برای چیرگی برتو همه اهل روی زمین مجتمع ،شوند هر اینه از تو چیزی برای آنها به اذن خدای جبار میسر نمی شود و چنانچه آن دعا را خواهی پس آن را برایت بفرستم تا احتراز نمایی به سبب این از جمیع آنچه ذکر نمودم مأمون گفت بلی میخواهم آن را به خط خود برایم بنویسید و بفرستید حضرت فرمودند چنین باشد یا سر می:گوید چون صبح شد حضرت ابو جعفر  کسی را به نزد من فرستاده و مرا طلب ،نمودند پس چون به خدمت آن حضرت رفته پیش خط خود نوشتند و فرمودند ای یاسر این رقعه را به سوی امیرالمؤمنین علیه السلام بیر روی ایشان نشستم پوست آهوئی از زمین تهامه را طلبیدند، این حرز را به خط خود نوشتند و فرمودند : ای یاسر این رقعه را به سوی امیرالمومنین علیه السلام ببر.

و بگو که زرگر برای او لوله ای از نقره بسازد که آن چه ذکر می نمایم بر آن منفوش باشد پس وضوی کامل بگیرد و چهار رکعت نماز بجای آورد در هر رکعتی یک مرتبه «فاتحة الکتاب»، هفت مرتبه «آية الكرسى»، هفت مرتبه آیه شَهِدَ الله، هفت مرتبه سوره والشمس وضحاها)، هفت مرتبه سوره (وَاللَّيْلِ إِذا يَغْشى»، هفت مرتبه (قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ) هفت مرتبه، پس از خواندن این نماز آن را بر بازوی راست خود ببندد که به حول و قوه الهی از هر آن چه میترسد در امان میماند شایسته است که هنگام نوشتن و بستن حرز، ماه در برج عقرب نباشد و چنان چه او با اهل روم و پادشاه آنها جنگ نماید هر آینه به اذن خدا و به برکت این حرز بر آنها غالب میشود. 

 

«نکات»

در این فراز دستور استفاده از حرز آمده است که معمولا در حرزهای دیگر

چنین مطلبی کمتر وجود دارد.

با وضو بودن هنگام بستن حرز

بر بازوی راست بستن.

 

و روایت شده که چون مامون از حضرت ابی جعفر علیه السلام در شان این حرز این اوصاف را شنید با اهل روم جنگ نمود و خدای تعالی او را بر آنها پیروز گردانید و به او غنیمت بسیار عطا نمود و این حرز را در هیچ غزوه و جنگی از خود جدا ننمود و پیوسته خدای تعالی او را به فضل خود یاری می نمود و فتح و نصرت روزی میکرد بدرستی که خدا به حول و قوت خود سزاوار آن است.

 

نکات

با توجه به متن حرز میتوان کاربرد آن را در دفع ،بلاها در امان ماندن از چشم زخم در امان ماندن از حملات و دفع شر سلاطین و دشمنان، حفظ از جراحت، فساد غرق شدن هلاکت و شکست خوردن، حفظ آبرو، حفظ از فقر، گرسنگی و عطش حفظ از وسوسه، حفظ از نقصان در دین و معیشت در زندگی دانست. یکی دیگر از کاربردهای این حرز در امان ماندن از سحر است علامه مجلسی در این رابطه میگوید: «ان السحر يندفع بالعوذوالآيات والتوكل سحر با عوذات آیات و توکل به خدا دفع می شود. آیت الله بهجت می فرماید: «برای جلوگیری از چشم زخم یا باطل شدن سحر، همراه

داشتن حرز امام جوادعلیه السلام مفید است.

 

♦️ هرگونه کپی برداری پیگرد قانونی دارد.



Author Image
Written by

Rosalina D. William

Lorem ipsum dolor sit amet, consectetur adipisicing elit, sed do eiusmod tempor incididunt ut labore et dolore magna aliqua. Ut enim ad minim veniam, quis nostrud exercitation is enougn for today.

0 نظر


یک نظر بنویسید

مجموع قیمت سبد خرید :
مشاهده سبد و پرداخت :